متکلمان اسلامی (البته شیعی و معتزلی، نه اشعری) و فقهای اسلامی ( شیعی و سنی وابسته به کلام معتزلی) به حسن و قبح عقلی معتقدند؛ یعنی برخی از کارها فی حد ذاته» زیبا یا ذات زشت هستند و تنها با عقل (نه حس) قابل درک اند. این نوشتار در پی یافتن تعریفی کاملا لفظی برای زیبایی و زشتی یا خوب و بد، یا معادل‌های آن نیست (اگرچه جا دارد پژوهشگران بدان توجه کنند)؛ یعنی نمی خواهد واژگانی را که می توانند جانشین و بدیل واژه زیبا و زشت شوند، بازشناسد؛ زیرا چه زیبایی و زشتی را به خوبی و بدی (حسن و قبح) برگردانیم یا فراتر از آن به شمار آوریم، در پی تدبیری هستیم که زیبایی، همه مراتب حسی و غیرحسی را در بر گیرد. به عبارت دیگر، بیشتر در پی تحلیلی پدیدارشناسانه از واژه زیبایی و خوب هستیم، نه تحلیلی زبان شناسانه. طبیعی است همانند نظریه پردازان زیبایی شناسی که مکاتب گوناگونی برای آن معتقدند، هریک از مکاتب اخلاقی، تعریف و تبیین خاصی از خوبی و بدی داشته باشند. می توان گفت به تعداد مکاتب اخلاقی متنوعی که در طول تاریخ فکری بشر به وجود آمده است، دیدگاههای گوناگونی درباره مفهوم خوب و بد وجود دارد.
 
در حوزه چیستی و به عبارتی تعریف زیبایی، نظرها گوناگون است. برخی به تعریف آن پرداخته اند؛ عدهای آن را تعریف ناپذیر می دانند؛ و بعضی نیز بدون توجه به این مسئله، به محورهای دیگر موضوع اشاره کرده اند تا از چالش ها و اعتراض های راجع به تعریف دور بمانند. در این نگاشته، پیش از به دست آوردن نظر نگارنده، ابتدا به دیدگاههای اندیشمندان ایرانی و سپس غربی می پردازیم.
 
الف- دیدگاه اندیشمندان ایرانی در میان اندیشمندان کشورمان، ممکن است افرادی درباره زیبایی سخن گفته باشند، ولی در اینجا تنها به اندیشه های کسانی می پردازیم که به طور مستقیم درباره زیبایی (نه زیبایی در قالب فلسفه و هنر) نگاشته یا گفتاری دارند.
 
شهید مطهری: ایشان بر این باور است که زیبایی را نمی توان تعریف کرد. از این رو، در پاسخ به «زیبایی چیست؟» می گوید: «این سؤالی است که هنوز احدی به آن جواب نداده است. به عقیده بعضی، نه تنها کسی جواب آن را درک نکرده، بلکه این سؤال، جواب ندارد؛ به اعتبار اینکه در میان حقایق عالم، عالی ترین حقایق، حقایقی است که درباره آنها چیستی گفتن صحیح نیست». اساسا وی زیبایی را مانند برخی چیزها، از مقوله «یما یدرک» و «لا یوصف» می داند؛ یعنی درک می شود، ولی توصیف شدنی نیست. بر این اساس، تعریف افلاطون از زیبایی را که گفته است «زیبایی، هماهنگی میان اجزاست با کل» تعریفی درست نمی داند؛ زیرا هماهنگی و تناسب، یعنی، داشتن یک نسبت خاص میان کل و جزء، که در زیبایی نمی توان این نسبت را بیان کرد. کنه و ماهیت زیبایی برای انسان ناشناخته است، ولی وجود دارد؛ چنان که نیروی برق را نمی توان تعریف کرد، ولی هست. وی در جای دیگر به صراحت می نویسد: «اساسأ زیبایی درک کردنی است، نه وصف کردنی» با این حال متفکر شهید، با استناد به نظر افلاطون، به حسن و قبح ذاتی افعال توجه می کند و از انسانی که مزین به زیبایی معنوی است، چهرهای جذاب می سازد؛ زیرا معیارهایی چون تناسب، توازن و تعادل را برای زیبایی اش در نظر می گیرد:
 
با توجه به حسن و قبح ذاتی افعال، کار فی حدذاته زیباست و روح انسانی به تبع کارش زیبا می شود؛ ولی اگر اخلاق و آداب اسلامی را برای پرورش روح بدانیم، خود روح زیبا می شود. اگر کار هم زیباست، به تبع روح زیباست. شهید مطهری این نظر را به افلاطون نسبت می دهد و اضافه می کند که افلاطون، پایه اخلاق را بر عدالت قرار داده است؛ یعنی اخلاق را مساوی با عدالت، و عدالت را مساوی با زیبایی میداند. افلاطون اذعان می کند با اینکه بشر عدالت، زیبایی و حقیقت را می شناسد، هیچ کدام تعریف شدنی نیست. وی با این حال تعریفی هرچند ناقص از عدالت، عدالت اجتماعی و انسان عادل ارائه می دهد:
 
1. عدالت، هماهنگی اجزا با کل است؛
 
۲. عدالت اجتماعی این است که هر فردی به اندازه استعدادش کار کند و به همان میزان پاداش بگیرد. اگر افراد جامعه ای چنین باشند، آن وقت اجزای این جامعه، همه هماهنگ هستند؛ در غیر این صورت - یعنی اینکه کسی بیشتر کار کند و دیگری بیشتر پاداش بگیرد . افراد آن عادل نیستند و جامعه هم عادل نیست. جامعه ای که عادل نباشد، زیبا نیست، و جامعه ناعادل و نازیبا بقا نخواهد داشت؛
 
3. انسان عادل کسی است که تناسب، توازن و هماهنگی کامل میان عناصر روحی اش برقرار باشد؛ یعنی اجزای دستگاه روحی انسان، که مجموعه ای از اندیشه های تمایلات، خواسته ها، اراده ها و تصمیم هاست، با همدیگر تناسب داشته باشند.
 
مطهری همراه با تذکر اینکه کسی نمی تواند فرمول تناسب را بیان کند»، بر اساس نظر افلاطون، «انسان کامل» را انسانی معرفی می کند که در ناحیه روح در بالاترین درجه زیبایی است؛ چنان که از ویژگی‌های امام علی(علیه السلام) ، عدل، توازن و هماهنگی کاملی است که در روح این انسان ملکوتی دیده می شود؛ انسانی که از قدیم او را انسان «کامل الصفات و جامع الاضداد» می شناسند. چون روح امام على علیه السلام همه جانبه و چندبعدی است، سخنانش هم در همه جوانب زیباست، و در عین چندبعدی بودن، نوعی توازن و تناسب میان ابعاد گوناگون آن برقرار است. از این رو، فراتر از ذائقه های انسانی قرار دارد و در روحها و عقلها جای می گیرد. انسانها بدون اینکه بتوانند امام علی علیه السلام را تعریف کنند، او را درک می کنند، و چون زیبایی، کشش دارد، مجذوب او می شوند. بر این اساس، شیعه، سنی، مسیحی و حتی یهودی را ستایشگر امام علی علیه السلام می بینیم.
 
منبع: اسلام و زیبایی‌های زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبی‌نیا، صص49-46، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391